خسرو شکیبایی و تاثرم از فراغش
خیلی متاثرم...........
فوت خسرو شکیبایی شدیداً ناراحتم کرد.
چرا که باخلق آن بازی خارق العاده در نقش حمید هامون و نشان دادن حمید هامون با آن همه پیچیدگی و دغدغه و یا صفا و اسد در فیلم پری و یا شاهکار ایفای نقش پدری فداکار در کیمیا در اذهان جاودانیست.
روحش قرین رحمت الهی که با آن بازی بی نظیر در هامون داریوش مهرجویی تورا به شدت به این وا میداره که بشینی و به زندگیت عمیق فکر کنی و دغدغه های زندگی در عصر مدرن پر از نکبت رو درک کنی.
امروز همراه بچه های دانشجوی محل کارم به تور یکروزه ای رفته بودیم.
زمان بینظیری برای همه ما سپری شد.
یک جور احساس نزدیکی با همشون دارم و با نگاه کردن به اونها سالهای گذشته خودم رو به خاطر میارم و چون در اون مقطع همیشه آرزوم بوده که اطرافیانم احساستم رو درک کنند اما همیشه فاصله چند ده ساله ای با تفکرشون داشتم الان نهایت سعی ام رو میکنم که درکشون کنم و حداقل زمانی رو که با من و در کنار من هستند احساس کنند که دارن درک میشن........
این حس تعهد به طرز عجیبی با خون من عجین شده.....
من واقعاً نمیتونم بی تفاوت از کنار چیزها و آدمها بگذرم.
به اهدافی که در ذهنم مشخص کردم عشق میورزم و در راه رسیدن به اونها مبارزه خواهم کرد و تلاش خواهم برد.
من تماماً دارم سعی میکنم که ظرفیتهای روحی خودم رو خیلی در مقابله با افراد و مسائل و اتفاقات بالا ببرم.
سعی در تغییر کسی یا چیزی رو ندارم......... تمام کوششم برای بیان حقیقتهایی است که خودم تجربه برده ام.
من خودم و زندگیم رو دوست دارم.
حتی سالهایی که گذشته رو هم با اینکه گاهاً سپری کردنشون دشوار بوده دوست دارم چون به نوعی باعث شده من بتونم عمیق تر همه چیزو ببینم.
توقعم از خودم بالاست...... خیلی بالا
افتحار میکنم به داشتن خانواده ای که با تربیتشون ایجاد عقده ها و حسادت ها رو در من به حداقل رسوندند.
عجیبه که ترانه گوگوش رو دارم میشنوم.....
ترانه ای که تاثیر غریبی رو من داره......
شاید واسه اینه که منو به یاد آرمانهایی میندازه که به هر ترتیب پایمال شد.
اما من هنوز هستم........و خواهم بود.
نگاه میکنم ،نمی بینم
چشم مرا هوای تو پر کرده
گوش میکنم ، نمیشنوم
گوش مرا صدای تو پر کرده
ای چشم من بدون تو ، نابینا
ای گوش من بدون تو ، ناشنوا
با من بمان
همیشه بمان با من...................................